من و تو
دخترک برگشت .... چه بزرگ شده بود ؛ پرسیدم: پس کبریتهایت کو ... ؟! پوزخندی زد ! گونه اش آتش بود سرخ ، زرد ؛ گفتم: می خواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم ! دخترک نگاهی انداخت ؛ تنم لرزید ، گفت : کبریت هایم را نخریدند ! سالهاست تن می فروشم .... میخری ... !!!؟
نظرات شما عزیزان:
بچه که بودم فقط بلد بودم تا 10 بشمارم
نهایت هرچیزی 10 تا بود
عروسکامو 10 تا دوست داشتم
مامانمو 10 تا دوست داشتم
خلاصه ته دنیا همین 10 تا بود
واین 10 تا خیلی قشنگ بود
ولی حالا نمیدونم ته دنیا چقدره......
نهایت دوست داشتن چندتاست
عــــــــــشقم می خوام بگم دوست دارم
به اندازه ی همون 10 تای بچگی
تو بیا , در را تماما باز کن / هر چه میخواهی برایم ناز کن
من غرورم را شکستم , داشتی ؟ / آمدم , حالا تو با من آشتی ؟ …
:
بر گونههای سرخت داغ غم که داری؟
خوش میتراود از تو عطر هوای مستی،
من عاشق تو هستم تو عاشق که هستی؟
گل با تبسمی گفت: ای یار دل شکسته
این شرم سرخ عشق است بر گونهام نشسته
این راز شور عشق است ،یک راز جاودانی
بی عاشقی حرام است هر لحطه زندگانی.
Power By:
LoxBlog.Com |